سِر شدن یک فرایند است. زمان می برد. اینطوری که تمام ساعتهای قبل از سال تحویل را به جمع کردن فرشهای سوییت پرداختم. دلم می خواست سوییت لخت و تمیز باشد. خانه بوی شوینده بدهد و وقتی رفتم خونه مامان فهمیدم سِر شدم.
چند دقیقه قبل از سال تحویل وقتی ماهی شوریده سرخ می کردم و سبزی پلو درست می کردم با خودم فکر کردم یعنی ماهی ها را شب هاید درست می کند؟ نمی دونم چرا هنوز به پروسه تو کاملا سِر نشدم و یادم می آد و پرت می شم مثل سفینه فضایی وسط مناسبت هات. نشسام پای نلویزون و برنامه مزخرف مایکل رو می دیدم و طبعا هنوز تعلقم با مامان تکه پاره و جر واجر بود. چه جوریه بعضیا مامانی ان و من اصلا نیستم ؟
سال که تحویل شد آدمای خونه چشماشونو بسته بودن و ادای مراقبه رو در می اوردن. من؟ نه چرا باید دیگه الانم ادا در بیارم. خودمو که حس کردم فهمیدم یک کم بغض عکس بابا رو دارم که خوب خیلی هم زیاد نبود و با چند قطه کارش تموم شد و حسابی کمرم درد می کنه. دراز کشیدم و همونجا خوابم برد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر