۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۸, جمعه

همه چیز با همه چیز به طرز مشروعی در ارتباط است

* آ.س می گه هر کی هر کاری رو می کنه، همه کارارو همون طوری می کنه.

من هر وقت به این جمله فکر می کنم می بینم خیلی راسته و وقتی مطمئن می شم راسته رفتارهای بیرونی رو به حین سکس ربط می دم و شروع می کنم به حدس زدن. اعتراف می کنم این یکی از تفریحات سالم بنده س . 

م.ه وقتی می ری پیشش برات از بیرون غذا می گیره. باهات ساعتها فیلم می بینه و اونور اتاق سیگار خودشو می کشه. یه جاهایی یه نظرهایی در مورد فیلم می ده و یه جاهایی هم می آد برعکس تی وی دراز می کشه رو به پرده ها و پاهاشو مثل من تکیه می ده به مبل و بلند بلند به فکرای بلندبلند من گوش می کنه. دستشو می زاره زیر سر آدم و هیچ حرکت زیادی دیگه ای نمی کنه. مثل گربه اگر ناز بخواد می آد سرشو فرو می کنه توی کف دست آدم و ناز می شه و می ره. 
به نظرم شخصیتش طوری ست که کار خودشو توی سکس راه می ندازه و به تو هم گوش می کنه هر از گاهی و خیلی هم از خط قرمزات نمی گذره اما پرایویسی خودشو داره. منطقش کار می کنه و خیلی هم رها نیست. اما همونطوری که می تونی توی راه بهش زنگ بزنی که گشنمه نیم ساعت دیگه می رسم، برام غذا سفارش می دی و می پرسه کباب یا پیتزا ، می تونی بهش مسیج بدی امشب بغل می خوام هستی یا چی ؟! 


م.ک خودش بادمجونارو پوست می کنه و من نشستم روی کاناپه غولم دارم بی فور مید نایت می بینم. خودش آبغوره و وسایل سالاد شیرازی خریده اومده. گوشت رو می جوشونه و داره پیازارو به قاعده خلالی می کنه... من اونور دارم زیر چشمی خیلی زیر پوستی نگاهش می کنم ببینم چی به چیه! رسمن داره توی آشپزخونه خونه من چیکار می کنه؟ در دارچینو باز می کنه و بو می کنه می گه به به ادویه محبوب من!! چه جوری فهمید دارچین کجاست؟ چیزی نتیجه گرفتم؟ نه والاع. همین که فقط خیلی یه دوسته راحتیه بنظرم بهترین نتیجه بود. رسمن بعد از افتر میدنایت داشت خوابم می برد و واقعیتشم اینه دوست ندارم شبا کسی توی خونه م بخوابه. دلم می خواد با شورت راه برم و چهاردیواری اختیاری رو با همه پوست و استخونم لمس کنم. برای همین نود درصد خوابم می اومد و نه درصد هم خودمو زدم به خواب و اون با نوازش موهام داشت رسما کمک می کرد به یک درصد باقی مونده و من هی صدای خودمومی شنوم که دارم تکرار می کنم پس تو چه جوری می خوای بری لعنتی؟ من اگر بخوابم تو چه جوری می ری؟ اونم هی می گه می رم می رم... همونطوری که نفهمیدم دارچین رو چه جوری پیدا کرد نفهمیدم چه جوری دستش رسید به مغز کله من و فرق موهام!
بسطش که بدم به ارتباطش با جمله ی اول پست فوق، اینطوری می شه که حواسش به اون چیزایی که مورد علاقه ش هست لابد و به یه سری ریزه کاری ماجرا که ممکنه مورد علاقه یکی مثل من باشه نیست لابد. در هر حال خیلی راحته و خیلی هم حرف نمی زنه و خیلی موضوع براش عمل گرایانه س. 
من؟ آدم جزییاتم. آدم حرفم. آدم توجهم. سختم. به این آسونیا دم به تله نمی دم. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر