از تگرگ باهار خیس می شم می شینم روی دیوار لب رودخونه. می بینم داره چوب می چینه زیر کتری زغالی تا آتیش نبازه به بارون. از اون ور سیر و گوجه ها رو برای اُملت هم می زنه تا ته نگیره روی آتیش. دارم نگاه می کنم به جریان قوی ِ روخونه که گل آلوده. به این فکر می کنم هر چی هست توی مغز شکل می گیره قلب بد نام شده. توی مغزم هزار تا احساس تفکیک نشده دارم. صدام می کنه که چایی زود می خوری؟ سرمو تکون می دم می گم هوم. اُملتمو روی همون دیوار می خورم، حتی چاییمو، حتی نونو پنیر و گردومو .
توی راه برگشت از رابطه هاش می گه منم گوش می کنم. بین ش خیلی فحش می ده. بد دهنی برای بعضی از آدما یه جوری سبکه زندگیه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر