۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

صبح جمعه از بیمارستارن بر می گردم خونه. گیجم. هیچی نمی دونم. بچه خونه ست از دیشب تنها. می رم زیر دوش حموم و تلفن رو می زارم پیشش و می گم اگه ضروری بود بیدارم کن. از پنج شنبه شب توی دلم زمان افتاده روی عصر ِ جمعه. 

۲ نظر: