باید برگردم خانه
برگردم به زاناکس
زاناکس بخورم
زاناکس شاید بتواند مثل آن روزها که پر از حجم روزهای نا معلوم و ترسناک بودم و آرامم می کرد، حالا هم آرامترم کند
بیقرارم
انگار لبه ی پرتگاهم ولی انگار باز زیر پایم ادامه دارد
هر لحظه فکر می کنم فرومی ریزد، می ریزم، اما فرو نمی ریزد، فرو نمی ریزم
همین باعث می شود فرو بریزم .
از هر حکمی می ترسم . از حکم گشنیز می ترسم که دست را ببرند و ما رو دست بخوریم
یک حالیم
یک حالی
می افتیم و بلند میشیم. مثل همه این سالها که ازمون یه مشت جنگجوی زخمی ساخته.
پاسخحذفتو بی نظیری. ما بی نظیریم