شک نکنید که هر وقت که می خواهم شروع کنم یک چیزی از مغزم بتراوم اینجا اولین گزینه ها آنهایی نیستند که شما می خوانید .هی جایشان را می دهند به هم .برای مثال فکر کنید نشسته اید در خانه تان و هوس لازانیا می کنید می روید در یخچال را باز می کنید می بینید قارچ تمام شده یا اصلا قارچی نبوده که تمام شود .بعد در فریزر را باز می کنید می بینید گوشت چرخ کرده می تواند کباب تابه ای بالقوه ی خوبی باشد و ... تا اوضاع کلن می رسد به یک غذای دیگه .البته این شانس بزرگی است که گشنه نخوابید .
جریان نوشتن هم همین است . اصلا" راز مگویی که دیشب با خانم منزل به اشتراک گذاشتم .ایران دیشب روز مادر بود .بعد ما شروع کردیم من باب خودمونو فرق هایی که با بقیه می کنیم حرف زدن.آدمها خودشان و آرزوهایشان مثل هندوانه ی در بسته می ماند .مال ما یک کمی ترک هم خورده .زنی که من باشم هر چقدر هم زن باشم و قلقلک بدم خودمو که مادر بودن چگونه حسی است نمی شود که نمی شود آخر ماجرا سر از یخچال فریزر در می آوریم .
اصلن اینها نوشتن نداره .هم خودم می دونم هم شما . وقتهایی که اینجوری می شه شما به عنوان یک وبلاگ خوان باید مچ نویسنده شو بگیرید که می خواد یه چیزیو بگه که هی داره مخفیش می کنه به همین خاطر داره اراجیف می گه .
... خوب اصل مطلب درون خودمون در حال قایم موشک بازیه .آهان اصلن یک چیزی ضبط ماشین ما دیگر فلش ندارد .این اندوه بسیار بزرگی میتواند باشد .از بس گوش داده ایم " دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره " که به کل به اختتام زندگی و مسائلش فکر می کنیم . یک فولدر می خواهیم بسازیم که ضمیر ناخودآگاه خودمون توی جمع آوری آلات موسیقیش دخیل نباشد . هر کی یه آهنگ که الان داره گوش می کنه یا اصن باهاش حال می کنه اسمی ، آدرسی ، نشونه ای ، لینکی ...
پ ن : کمک که نباید همیشه مادی باشه . اینجوری یه جوونو از کسالت نجات دادید .امر خیرِ.اجرتون با هر کی خودتون بگید اصلن !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر