۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

دیرینک

زود خواستن ها همیشه زمان را زیر عقربه های ساعت خرد می کند .خلاصه شدن زندگی بین میز های طوسی و این اتاق و آن اتاق و میدان هایی که اسمشان با اعصابتان بازی می کندو تبدیل و ضرب و تفریق .صدای پینگ پونگ و توپ ریزش که دلت را شوت می کند این ور و آنور . بوی نم.بوی نا... آدم های خسته آدم های بیچاره ای هستند .همیشه خسته اند بی آنکه شاخ غولی شکسته باشند.بی آنکه بدانند از کجا به بعد خسته شدند.از کجا به بعد دیگر چیزی خوشحالشان نکرد.حتی قرص های رنگی اعصاب هم شعف آور نیستند.آیا فرقی می کند برایشان که شرابی که انداخته بودند رسیده یا نه ؟مست می شوند ؟فرقی می کند که چند ساعت بعد لباس دامادیشان را باید بپوشند یا در بیاورند یا فلان جا زندگی کنند یا نه .اصلن فرق می دانند چیست ؟ آقا شما بگید چی باز کنم برای همچین آدمی؟شراب سفید ؟وایت هورس؟بلنتاین ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر