۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

علائم روحی یک علامت تعجب

جوراب شلواری کله غازی ( این را شنیده ام را به نوع این رنگ و اسمش ایمان ندارم ) با کالج های صورمه ای و بندهای آبی اش را با دامن جین تا زانوهایم و بلور چین دار کله غازی ام می پوشم .نیمی از موها را بالا برای خودشان می بندم و بقیه برای من این پایین به زندگی اشان ادامه می دهند . از صبح آشپزخانه باز بوده و خورشت کنجوش کنجوش کنون خودش را در دل ما جاانداخته و طبقه های لازانیا در یخچال مته به شکم ما می گذارد .خوب اینکه خیلی خوشحال نیستم خیلی واضح است . چرایش اصلا واضح نیست . دلیل وضوحش تنها گردنیند گوش ماهی بلندی است که انداخته ام روی لباسم بی هیچ گوشواره ای . خودم را در این حد از عدم شناخته ام که وقتهایی که گوشواره گوش می کنم یک سطحی از امید در زندگیم در جریان است .دوستها رسیدند و من توی آشپزخانه وول می خوردم و تقریبا از معاشرت جا مانده بودم.خودآگاه زن سلام! سبکش عالیست این سلام ها در مستر بکس ، آیدا و ... 
یک روز قبل روز رقص بوده  . روزهای رقص خوبم . سلام هوشیاری ِ زن ! تاپ دکولته ی اسپرت صورمه ای با خال های قرمزم را پوشیده بودم و بند های قرمز لباس زیرم از روی کتفم رد شده بود .کتف هنوز در برنزگی زندگی می کند هنوز در سفر است انگار .جین پوشیدم و با کیف و کفش سفیدم راهی ناهار دوستانه شدم . برنامه را خودم چیدم از هول و هراس شکم بسیار پیداست .سر راه خانم لوکس را برمی دارم و بعد آقای سین را و بعد غذا می خریم و با سرعت هرچه تمامتر می رسیم پ یک . صندلی هایی به سبک و سیاق خوب پ یک ( هر کدام یک قد ، یک رنگ و...) چیده شده اند.می نشینم زمین  .بقیه هم بی خیال چوبی ها می شوند و پهن می شویم دور هم .به طور رندوم سانویچ تنوری ، فیله ، استیک و اینها می خوریم .اینجاها خوشحالم .بقیه می رسند و ما آخرین گازهای لذت بخش زندگی را می زنیم و بعدش موزیک راه می اندازیم ومی رقصیم . ازاینکه همه ی روز را با استاد می رقصم خوبم ، خوشحالم .سلام ای فن شیرین کوکا کولا !
خوب حالا همه رفته اند . کالج ها از پا می کنم .باد می آید ... یورگن کجاست ؟ باغ ها ؟ شرابی توتها ؟ خواب مرا می برد ...خواب مرا می برد .