۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

دنیا را همین فاصله‎ها دنیا کرده.

بگذار برایت روشن بگویم دقیقا چطور اتفاق می‎افتد:
آدم‎ها می‎روند و این رفتن اولش سخت است. بعد کم‎کم عادت می‎کنی. یاد می‎گیری چطور دور باشی. کم‎کم یادت می‎رود بهترین دوستانت از این دورتر نمی‎توانند باشند. زندگی است دیگر. شاید کم‎کم دیگر حتی برای گذراندن روزها تلاش هم نکنی. خودشان می‎گذرند. همه چیز خوب است و همه چیز می‎گذرد و همه به زندگی ادامه می‎دهند.
بعد دوباره روزها می‎گذرند و زندگی خوب است و هوا عالی.
بعد شاید کمی بیشتر روزها بگذرند.
بعد لحظه‎هایی پیش می‎آید
گاهی
که تمام غصه‎ی اولین بار رفتن یک آدم روی سرت خراب می‎شود
یک‎جا
بی‎دلیل
بعد دلت برای آن عادت کردن مسخره تنگ می‎شود بس که این درد دارد
بعد شب را صبح می‎کنی، چون برعکس شب‎های دیگر این شب خودش صبح نمی‎شود
بعد هیچی دیگر، زندگی دوباره می‎گذرد و همه همان دوری که بودند می‎مانند و هیچ اتفاق خاصی در دنیا نمی‎افتد
دنیا چکار دارد به من
دنیا چکار دارد به دوری آدم‎ها
دنیا را همین فاصله‎ها دنیا کرده.

این‎طور اتفاق می‎افتد که در دنیا هیچ اتفاق خاصی نمی‎افتد.