ششصد متر اول از مسیر را رفته ایم . باران گرفته . یک جور نم نم ِ خوبی. دستهایم را کرده ام توی جیب گرمکنم و دارم راه می روم تا متر های آخر .قسم می خورم در زندگی من سکانسهای عجیبی وجود دارد که وودی آلن و هر کارگردان دیگری تا به حال اینچنین زاویه های غم آلود یا عاشقانه ای را متصور نبوده اند .بعد من بی سرو صدا از کنار این سکانسها می گذرم .خیلی ساده .خیلی بی تفاوت .یک جور ِ سِری .بی حس .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر