۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

هر دکمه ای دلش جا دکمه ای می خواهد

وبلاگ تاثیر دارد در احساس ؟ منتقل می کند ؟ یادآوری می کند ؟ باز سازی می کند ؟ خراب می کند ؟ 
خوب نمی شود همه یک وبلاگ بسازند برای هر آدم مهمی یک عدد ؟ حرفهایشان را بنویسند ؟ من آدم خواندن و شنیدنم .اما آدم گفتن نیستم . بعدش پشیمان می شوم .بعدش خراب می شوم . خراب می کنم . اصلن حتی در نوشتن هم نباید مستقیم اشاره کنم . 
هوای بیرون سرده در حدی که یک جوراب شلواری یا ساق زمستانی کم است . خوب به همین جهت جین بپوشید بروید بیرون . اینهایی که می نویسم همه دارند می روند کوچه ی علی چپ . کوچه پایینی غوغا ست .کوچه حسن چپ . خواب آلود کلید انداخته و من را وارد میکند بعد یک چیزی می گوید و می رود .من یک راست لباسهایم را عوض می کنم .وارد شده می آد پشت سرم را می بوسد . دو لیوان آب پرتقال قبل سینما را دارم می شورم . گاهی گیر کرده اید در جایی بسته ؟ جایی که دوستش دارید و خودتان اصلن در را میبندید .می خواهید در همان تاریکی آرام بمانید .من یک گاو صندوق خیلی بزرگ دارم جایی از دنیا که در طبقه ی منفی یازده قایمش کرده ام . نشسته ام آنجا و در را بسته ام .
صدای تلفن را می شنوم و خوابم پاره می شود ...بعد خوابم می برد ...بعد بیدار می شوم سمت چپ صورتم نشسته و تلفن را برایم توضیح می دهد .تا ترس حضور غریبه ای  یخواهد سایه کند روی خوابم صورتم را می بوسد .خوابم می برد ...بیدار می شوم ...هوای بیرون سرده ...هوای درون ... آغوش مورد نظر در اتاق کناری گرم و پذیرات است تا بروی چمباته بزنی به پشت میان بازوهایش ... کاش بازوها جایی بسته شوند و باز نشوند .کاش کلیدشان گم شوند.کاش آدم در بغل ها زندانی شود.سلول خوبی ست .دیر شده باید بروم میون آدمها در هوای سرد بیرون گم شوم...همیشه دیر می شود ...

پ ن : عنوان پست از مصرع شعری از محمدرضا ست 

۲ نظر:

  1. چرا بعضی وقت ها نمی فهممت؟ الان هرچی خوندم منظورتو نفهمیدم. آخراشو فهمیدم اما اولش یه جوری بود. خنگ شدم آیا؟ به جاش این سوالو می پرسم که از گشت ارشاد نمی ترسی جوراب شلواری می پوشی؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. گشت ارشاد از ما می ترسد
      اوایلش نویسنده زده زیر اعتراف فکر کنم یا داره طفره می ره

      حذف