صبح خودم را خوابانده ام توی وان و گفته ام ببین اینجا همان فرصتی ست که باید وا بدهی و بی خیال همه چیز و کس شوی.حقیقتش اینست که گذشته ام را که روی نوار وی اچ اس ضبط شده باز کرده ام و نوارش را کشیده ام بیرون و می کشم تا پاره شود.اصن من حافظه ام را می خواهم ارتقا دهم به آی پد.نواربرگردون و ویدیوی آیوا را هم نابود می کنم.بعد از وان درآمده ام و آب هویج داستان را زده ام و چای انگلیسی را با عسل شیرین کرده ام و هنوز در مرحله ی بیرون کشیدن نوارم.چند پیک بیلیس زده ام تا فرمان ماجرا راهم ول ندهم که چپ کنم و بعد کله داغ رفته ام توی استخر و خودم را سپرده ام دست آفتاب تا خاطره ها را که مثل بنزین هستند و منتظر جرقه اند را بپراند .ای آفتاب رو سفیدم کن .بپران آنها را اما این حالم را نپران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر