۱۳۹۲ اردیبهشت ۶, جمعه

نامه اي براي زس


هي زس 
اين لفظ دشنامي كه قبل از "براي تو از همه بيشتر دلم تنگ مي شه" گذاشتي نمي‌دوني چه سطحي از آدرنالين را در بدن توليد مي‌كند. زس مي‌خواهم برايت چند تا چيز معمولي را تعريف كنم. مي‌دونم خودت مي دوني من معمولي‌هايم هم عجيب است. زس ديروز رفته بودم عباس آباد. بعد از يك چرخ طولاني و پياده‌روي روز تعطيل بين آدم‌هاي خاص. بين دالون‌هاي دراز و آدم‌هايي كه اميد‌هاي باقي‌مانده‌شان را آورده بودند بازار تا بفروشند. يك روز تعطيل بود. روزهاي تعطيل آدم دلش مي‌خواهد به تن و بدنش حالي دهد. حالا اگر بساط هميشه‌ي فشم و جاده‌ي خوبش نيست تا بشينيم دور ميز توي باغ و تو معجون نوشيدني‌ات را هي به ما قالب كني (دو نقطه پي) بايد چه كار كنيم؟
 تو رفته‌‌اي اما ما آدم ها هنوز همون جور منگ و ملوليم. مثلا هاتف! هنوز همونقدر چت؛ شايد هم كمي بيشتر. هنوز ممكن است ابزار آلاتش را با هم‌خوابه‌هايش جا بگذارد توي ماشين. تنها فرق داستان كه فرق شكاف‌دهنده‌اي هم هست اين است كه تو الان كمي دورتري در جغرافيا به من تا پشت چراغ قرمز چمران برايم داستان را تعريف كني.
تو تاثير به سزايي در همه چيز داشتي. دروغ چرا خوب من معني پفيوز را مديون اون دورِهمي‌اي هستم كه مهراس روشنم كرد مزه‌ي خالي يعني كه يعني!
زس، يك سال با هم بودن و بي هم بودن را تجربه كرديم. به نظرم تو راست مي‌گويي، يك جايي از زمين دور هم جمع مي‌شويم. هنوز هم فكر مي‌كني مي‌توانيم انقدر بخنديم تا جر بخوريم؟ كاش آن جا همان ميدان معروف خودمان باشد كه هم حق خاطرات قديمي ادا شود و هم فانتزي‌هاي تو.
زس يك خالي را برايت رو نكرده بودم. خداحافظي با تو يكي از سخت‌ترين ها بود. اما خاطره‌ي اولين روز ديدنت حال همه‌ي تلخي‌ها و سختي‌ها را مي‌گيرد. آن روز داشتم سر همون جاي هميشگي كنار درخت انار و ياسِ لوك، روبروي آينه بيسيك را ياد مي‌گرفتم كه تو از در آمدي داخل. لباس‌هاي ورزشي داشتي و زودي پريدي پاي تمرين. حواسم بود كه از قبل‌تر برده بودي سي‌دي‌هاي لوك رامثلا خواسته بودي  از ما چند قدمي جلوتر باشي اما خوب قبول كن هميشه اوضاع اون جوري نمي‌شود كه فكر مي‌كنيم. من هميشه وقتي از آن در مي‌آمدم تو و پاهامو پشت پلاك يك جا مي‌گذاشتم و جاش بال در مي‌آوردم. من هميشه سوييت جمع بودم.
حالا كه هنوز يك روز خوب نيامده علي الحساب برايت يك بوس عمومي دارم.

۲ نظر:

  1. تو این مدت کلی از پیچ و مهره هام شل شده بود، با خوندن این پست به کل دمونتاژ شدم...
    الان که فکر میکنم میفهمم چه چیزایی رو بم نگفته بودی!
    خرابم کردی با این قلمت...

    پاسخحذف