بین کاغذهایم دنبال انتهای کار میگردم. ساعت از نه و نیم شب گذشته و همچنان مشغولم. پاکت نامه آن بالا سمت چپ گوشی بيصدا نشسته. یک شکلک دیگر هم آن ورها چند دقیقهای است زندگی میکند. پیامش را در حد چند تکست جواب میدهم. بیرون پنجره آسمان زنی است که همهی شب را در یکی از بارهای ترست ت وره کار میکند و سرش حسابی شلوغ است و بطری ودکا را واروونه میریزد و میریزد. بوی باران همان قدر توی مشام لونه میکند. تکست بعدی آمده که ویدیو بده تا خانهی جدیدم را نشانت دهم. تا با خودم فکر کنم جدید؟ کی!؟ روی صفحه آدمهایی را میبینم که در چارچوب چند پیکسل شبم را میسازند. دنیای آدمی گاهی بند چند پیکسل است. تو هميشه به موقع رسيدي زس. فقط بيموقع رفتي. حالا چند سال دوري فداري سرت. فكر كنيد لوك و زس را يك جا داشته باشي و قبل رفتن به باربيكيو يادت كرده باشند. خودش ميداند چه گلي كاشته كه به بوس عمومي راضي نيست كُره بز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر