۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

کرده‌ای اسب جدایی رغم ما زین یاد دار

از فرودگاه زنگ زدند. به آدمهايي كه هر وقت روز مي روند تا فرودگاه امام فكر كنيد. وقتي وارد سالن خروجي مي شوند حالشان چه جور است؟ دارند در مي روند يا ميروند در يك جاي خوش آب و هوا و هتل يوآل لم بدهند كنار آب و موخيتو بخورند. دسته‌ي دوم را سوا كنيد. دارم از اولي‌ها حرف مي زنم. وقتي چمدان را هل مي دهند روي لبه‌ي غلتان. چمدان سنگين است. سنگين. توشه راه زياد است. زياد. راه دور است. دور...
وقتي كارت پرواز را مي گيرند به اين فكر مي كنند چند دقيقه ديگر مانده در ايران؟ بله فكر مي كنند به گمانم. اگر خط تلفن داشته باشند گوشي همراهشان را در مي آورند و روي يكي از مخاطب هاي مورد نظر دست مي گذارند. تلفن را برمي دارد؟ در دسترس است؟ موبايل ست ايز آف نباشد كاشكي. اگر در جيب گوشي در بساط نباشد چي؟ دست راست نزديك بانك ملي يك كيوسك تلفن دارد . رفته تكيه زده و شماره را گرفته. اگر برداشته باشد چي؟ دارند خداحافظي مي كنند؟ دلداري؟ طرف مانده دل دار بهتري است يا طرف مسافر؟ هان شما بگيد. اوني كه مي مونه طاقت داره هنوز؟ نمي زنه زير كاسه و كوزه؟ كودك درونش بهونه نمي گيره؟ اصن جاييش حساب مي شه كه كسي ازش داره مي ره؟ نمي دونم. شما بگيد. تا حالا اسمتونو توي پيجر شنيديد كه پروازتون داره مي ره؟ نخواستيد چيزي بگيد احيانا به پيجر؟ 
وقتي رسيدن فرودگاه زنگ زدن. پيدام نكردن. اون سيم كارت ماهها بود ديگه توي هيچ گوشي اي نبود. زنگ زدن كه بهم پيغام برسونن كه دارن مي رن. يك خداحافظي بدهكارن. زنگ زدم. به خاطر خيلي چيزا زنگ زدم. با هر دوشون حرف زدم. خداحافظي كرديم. از شما آيا كسي رفته است؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر