۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه

حرفم نيست. خواب ويرانم مي كند. اندازه‌ي واقعيت. توي كتم نمي رود مي گن خواب بود. نه نبود. خواب قدر واقعيت واقعي ست. ديدم يك جشني بود. همه بودند. لوگان هم بود. او هم بود. يك جايي از پشت سر پاي لوگان رو بوسيد. لوگان برگشت سمتش. مثل جادوگرها لباس پوشيده بود. چشم هاي ريز رنگي با آرايش كشيده ي سياه. رو برگرداندم از هر دو. قلبم؟ گروپ گروپ گروپ. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر