۱۳۹۲ آبان ۲۴, جمعه

صبح ويندوز اومد بالا. همزمان اينترنت گوشي رو روشن كردم. داشتم فكر مي كردم به رجعت. عزيزان بارها گفته ام اگر از من رفتيد لطفا به من رجعت نكنيد. صفحه را ديدم. نوشته بودم به خودم باز مي گردد هر چه كنم. راست گفته بودم. اينترنت گوشي را بستم. اين تكنولوژي هي مرا به چالش مي كشد. از يك نفر مي روي و مي روي يك جا توي واتس اپ ميبيني گير كرده اي. هي سلام.خوبي؟ بله خوبم مرسي. و اين شده لوپ مريض زندگي. عزيزان نكنيد. من متاسفانه آدمي نيستم كه شش قفل كنم درها را تا راه نداشته باشيد و آدم هميشه يك راهي هست، هستم. اما آن راه خيلي گردنه حيران جوري است. امكان سقوط دارد. اين بار خيلي بيشتر. مرگ بار تر. گاهي بي كه سقوط كنم روي زمين فرو مي روم. مثل باتلاق. گاهي توي يك آداب و رسومي از هم گير مي كنيم كه بو مي گيريم. نكنيد. خوب؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر