۱۳۹۲ اسفند ۱۴, چهارشنبه


صدای تو وزن دارد ، حجم دارد ، چگال است. میشود برایش ویسکوزیته تعریف کرد . ویسکوزیته صدایت بالاست جان ِ من.شبیه عسل...نرم و سنگین جاری میشود لابلای لحظه هایم.صدای تو را میشود بغل گرفت و خوابید.با صدایت میشود رقصید.میشود اشک ریخت.میشود زمستان های سرد اینجا را قدم زد و خندید . میشود صدایت را بوسید.میشود صدایت را لمس کرد.صدای تو نرم است و گرم است و به جانم می نشیند . صدای تو را میشود چشید.صدایت طعم گیلاس میدهد.طعم مربای بهارنارنج...صدایت همانقدر خوب است که کتلت های مادربزرگ هایمان.صدای تو طعم کیک شکلاتی های قنادی روبروی دانشگاه را میدهد.صدای تو رنگ دارد.صدایت سبز است و صورتی و بنفش.صدای تو رنگ شیرکاکائوهاییست که کاکائویشان کم است.صدای تو نیمه شب های چهارشنبه است.صدای تو هفت ِ صبح های شنبه است.صدای تو کتاب های اشمیت ِ من است.صدای تو همان "صاحب انگشت ها" ست،همان "هزارکیلومتر دورتر"،همان "بیخیال! دوستت دارم"...
صدای تو همه چیز است لعنتی...همه چیزهای خوبی که داریم و ندارند +

۱ نظر: