۱۳۹۳ تیر ۱۱, چهارشنبه

استیک خوری

خیلی زمستون وار می چرخیدیم مرکز خرید را تا کفش بخریم .من سندرم دارم .سندرم بیقراری خرید کفش. مثلن توی خونه کرفس ندارم می روم کرفس بخرم با یک جفت کفش بر می گردم .اما این دفعه کفش پیدا نشد و من هعی کفش مورد علاقه ام را پوشیدم و به دلیل بسیار مشخصی نتوانستم بخرم.راه افتاده ایم برویم استیک خوری. خوب یک جایی هست درتهران که به اعتقاد بنده استیکت را بروی آنجا بخوری خوب است و جهان زیبا می شود . یک رستورانی حوالی شیراز .خوب به پیشنهاد میس شیک هعی گشتیم دنبال یک رستوران جدید که سفارش کرده بود . من وقتی سر دلم کج شود جایی سر خرم هم کج می شود همانجا بنابراین به طور ناخودآگاه نزدیک های رستوران فوق پام رفت روی گاز و رد کردیم و باز دور زدیم .بالاخره رسیدیم . استخر بیرون و فضای رویایی .انگار کن وارد قصه ها شده باشم .درخت کریسمس زیبایی طراحی شده بود و ما تقریبا اولین میهمانها بودیم. سالاد مبسوط و سالسای عجیبی وارد خونمان شده و بعد بشقابهای بزرگ استیک با سس قارچ و سیب زمینی های اهل حال و گوجه ی کبابی .توصیفش حرف اضافه است .

۲ نظر:

  1. خب اسمش را بگویید خانم زاناکس، که سر خر ما هم کج بشود همانجا و دنیا قشنگ بشود :|

    با تشکر

    پاسخحذف