دلم خواست پا از روی پدال بردارم و همت شرق به غرب را بی پا برانم. آینه وسط شیشه افتاده بود و حالا دیگر نگران پشت سر نبودم. هم چیز کنار دست و روبرو بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر