برداشتم به کل گذاشتم کنار تا جهانم را عوض کنم . شاید خیلی کوچک باشد اما همیشه زمان بسیار زیادی را در نت چرخیده ام و صرفا صرف آن د نت بوده و بس. اگر خواسته بودم مقاله بخوانم جان داده بودم و می دهم. اما از اینجا شروع کردم که زمان چیست؟ چقدر زمان داشته ام و چقدر زمان دارم؟ چقدر دارم واقعا؟ نو بادی نوز. بعد از یک هفته سرجمع حضورم در فیس بوک شاید نیم ساعت بوده. رفتم عکسش را با موی کوتاه و انگار آّبی تیره خوشگلش را در گالری دیده ام و برگشته ام. رفته ام تولدت تبریک نوشته ام و برگشتم. آیا واقعا باید می نوشتم هم جای سوال است واقعا! کمی قبل از حادثه است زمان. هیچ کسی نمی داند چه قرار است اتفاق بیفتد اما همه انگشتها را کراس کرده ایم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر