چند ماه پیش میم نوشت دوستم چند روز است خانه من اتراق کرده و پنیک کردم. نوشتم عه و دیدم چه اینطور بودم. در اتراق قبلی دوست پنیک نکردم و چون شتر مرغی سرافراز سرم را بالا گرفتم. اما بار دوم وا دادم. نه به خاطر اتراق به خاطر نداشتن پرایوسی. به خاطر اینکه کنترل دمای خانه را هم ندارم. آدمی ساعت یازده ظهر دلش می خواهد برود پای یخچالش و برای خودش اسپنیش املت درست کند اما دریغ از یک لیوان شیر. چرا؟ چون صدای اوووووممممم می پیچد توی مغزت و قیافه ات را هیچ سیمبلی هنوز نتوانسته بکشد.
چند ماه پیش میم نوشت خوبی؟ نوشتم خوبم خداروشکر هیچ کسی نیست که بند گردانم باشد. الان؟ باتلاق.
کلاس زبان فرانسه نیست که لغت و گرامرم خوبتر از بقیه باشد. از برچسب تو که خوبترین بودی و مقایسه منزجر می شوم. هر که هستم باشم. گاهی خودم ترازم را می گیرم و ناراضی ام. باید جوابش را به خودم پس بدهم صرفا.سر میم سلامت که می گفت شما سوپور خودت باش.
دلتنگی تنها مخصوص آدم های دور نیست. ممکن است کسی پیشت باشد که مانند قبل نباشد و تو دلت برای گونه خاصی از او تنگ شود. پس صرفا دلتنگی مخصوص آدم های دور نیست! سخت ترین دلتنگی دیروز به نظرم آمد که ، با کسی باشی اما دلتنگ دیگری باشی و با دیگری باشی اما دلتنگ کسی باشی. از دعاها می تواند باشد که لطفا اگر کسی از دیده رفت از دل برود.
تو تخریب قدرت زیادی داری!
پاسخحذفلطفاتر اگر کسی از دل رفت از دیده هم برود...
پاسخحذف