Crown of Light, O Darkened One
نوشتم کی ببینمت؟ نوشت خونه ام. خوبی؟ نوشتم خوبم
و عصر می بینمت. عصر نشستیم روی مبل قدیمیا. چای نوشیدیم و پرسید کجا غیب می شی و
قید می زنی؟ گفتم امروز دوشنبه است. خاطرت هست که من متولد روز دوشنبه ای هستم در
سالهای دور. خندید. سیگارش را آتیش کرد. هنوز خوش فیگور سیگار می کشد. گفت حالا تو
بگو. گفتم آمده ام یک عاشقانه ارام برایم بگذاری و ترجمه اش کنی و بروم. موزیک
باکسش را باز کرد. بوگی استریت کوئن رو گذاشت. داشت می گفت چطور معشوقش را لای شعر
و موسیقی پیچیده و داره خیال بوسه و عشق بازیشونو مرور می کنه توی ترافیک و می ره
بوگی استریت. تعهد از بوسیدنش آغاز شده و رفته تا جان و شراب و سیگارش. از توی
کتابخونه اش کتاب چند سال پیش را بیرون کشیدم. چقدر در بهار سالهای پیش خوش خط و
نگار بودم. آغوش کشیدمش از شانه راست به شانه چپ و راه برگشت را گرفتم و رفتم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر