۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

مرا به من باز بده


گفت چرا بیست و نه تا؟ سی و دو تا چاپ کن خوب. شونه هامو انداختم بالا. انگار عدد هیچ فرقی به حالم نکنه دیگه. اونم اصراری نکرد دیگه. انگار اصرار رو به کسایی می کنن که هنوز روی حرفشون پافشاری داشته باشن. به برگی که افتادن و نیفتادن فرقی به حالش نکنه خیلی اصراری نمی کنن بمون تا باهار .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر