وقتی که پروسه بخششم رو مرور می کنم می بینم که اونجایی که خودخواهی مو گذاشتم کنار و بی افسار شدم و از موضع جنگیدن با همه برخورد نکردم و دستامو بالا گرفتم و تسلیم و عاجز بودم و اصلا به اینکه بعد بخششم چه پلنی باید داشته باشم با اون آدم، محیط و ... فکر نکردم ... اونجا بوده که تونستم زخم های روح کسی که فکر می کردم به روحم زخم زده رو ببینم . اونجایی که با جون و دلم درک کردم این آدم زخمی بوده که من لکه دار شدم ... قصد و هدفش این نبوده و روح بزرگواری بوده که درس بخشش رو یاد من می خواسته بده متوجه یک حقیقت بزرگ شدم که وقتی که زخم بقیه رو می بینم و بر می گردم به خودم متوجه می شم که دیگه زخمی روی تنم نمونده و تیمار شدم !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر