عشق یک کار تماموقت است. با نیمتوجه و نیمنگاه و نیمخوردگی به هیچجا نمیرسد. و مگر از این برزختر هم وجود دارد؟ یا هست یا نیست. اگر هست چرا اینجوری؟ اگر نیست خب برو دنبال زندگیت. من که حرفی ندارم. هزار بار بهش گفته بودم من یک آدم نصفهنیمه نیستم و متنفرم اگر نصفهنیمه به حساب بیایم. درد خواهی کشید اگر نصفهنیمه دیده شوی و گاه اصلاً دیده نشوی. درد دارد. دیدهای؟ میلیونها نفر هر روز و هرشب با هم آشنا میشوند رفاقتکی بههم میزنند و حتا میرسند خانهی آخرش. روز بعد هم همدیگر را لزوماً نمیشناسند. اما عشق حسابش سوای تمام انتخابها و رابطهها و حسابگریها و قطرهچکانیها و نیمسایههاست. در روشنی و روراستی و تمام و کمال دل را به داو گذاشتن است. آدم وقتی دلباختهی آفتاب باشد دیگر نور هیچ چراغ و شمعی را نمیبیند چه رسد به این که بخواهد در گرمای هیزمی گرم شود.
+
+
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر