۱۳۹۵ تیر ۲, چهارشنبه

می دونید من الان که نگاه می کنم حیفم می آد که یه چیزی رو با شما شریک نشم. که چقدر این وبلاگ رو بردم نشوندم توی زندگیم. که از تصویر هاش تصور ساختم و حالا دارم با پیرهن کوتاه سفید نخی تابستونی پا لخت توش راه می رم. دو تا پیچ کردیم توی سقف، جلوی پرده خوشگل نورگیرم. گلدانها را آویختم تا تاب بخورند و معلق رشد کنند. همه ما انسانها در معلق ترین شرایط با تعلقاتمون رشد می کنیم. یه روز اگر این گلدون آویخته به سقف از آویزش رها شه، می ترسه و از خاکش کمی روی زمین ریخته می شه اما اون نمی دونه هنوز ریشه هاش سر جاش هستند و روی زمین، بدون آویز هم می تونه برگ بده، گل کنه ... من همان گلدانم، مرا به من با مده :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر