۱۳۹۵ تیر ۷, دوشنبه

کجا بهتر از یک سفر برای شروع یک پایان؟
روزهای آخر بهار را دلم می خواست اگر سفر نمی کنم لااقل آزاده باشم و کار نکنم.
 غنچه های لیلیوم هم گرفتم برای خونه تا کم کم صبر کنم و باز شدنشون رو ببینم. نه برای باز شدن. برای صبر کردن را یاد گرفتن. 
رسیدم خانه دیدم چقدر خوب است کفش پشت در باشد وقتی ته دلت خالی ست. 
من سخت به ریشه درخت بی برگ و بارم ایستاده ام تا باد بگذرد و طوفان تمام شود. 

از آرشیو ماه جون پارسال خانم زاناکس 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر