۱۳۹۵ شهریور ۱۳, شنبه

گل گاو زبان را خالی می کنم توی ظرف مخصوص. کمی آویشن کوهی در میارم برای دم کردن. بوی پیازی که می خواد بره طلایی شه کم کم داره می ره توی مشامم. گرد غوره رو خالی می کنم توی ظرف مخصوصش. هر چیزی باید بره سر جای خودش. هر آدمی باید بره توی گودیگاه زیر ترقوه آغوش پذیرنده اش. فکر کنید بهش.... آه چقدر توسی یواش مخملی شکله. آدم دلش غنج می ره. حالا چه داشتنش چه نداشتنش دل آدم رو می بره. سبزی رو اضافه می کنم تا سرخ شه می خوام قرمه سبزی رو جا بندازم. ادویه ها که جا به جا شن باید توی فکر ترخون و خیار کوچیک باشم برای خیارشور انداختن. فکر نمی کنید من درهای خانه را به روی پاییز باز کردم؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر