برگشتم دیدم همه جمع شدن دور هم و انگار می خوان برن وسط زمین ِ مسابقه... وسط را خالی کردن و با یک کیک و شمع های روشن مواجه شدم ... خیلی روز از روزی که قرار بود برای اولین بار خودم برای خودم شمع روشن کنم و خودمم خاموش کنم. خیلی دالوی طور. به هر حال اصلا توی ذوقشون نزدم و خیلی خودم رو آماده جلوه دادم که می تونم الان هر چی شمع بدید رو فوت کنم و اصلا هم نفس کم نمیارم. می تونم توی مسابقات دهه فجر دو میدانی شرکت کنم و مقام اول رو بیارم. می تونم لبخند بکارم توی عکسامو بزارم منو محکم ماچم کنید ... آدمم دیگه ... هر کاری می تونم بکنم. شما باور می کنید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر