۱۳۹۵ دی ۱۸, شنبه


صداش رو گوش می کنم. دم غروب خونه باغه و سوز می آد. می گه بابا بیا خونه. روز تعطیل موندی توی اون خونه چکار؟ بیا من منتظرتم باشه؟ .... 
هزار تا غروب به تاریکی نرسیده توی سینه م دارم. یک سینه می خوام سرمو با سقوط مطلق بندازم روش و بگم هر چی توی گلومه. بابای آدم هر چی باشه بابای آدمه. می فهمی چی می گم؟ 
انگار خانم هایده توی ویدیو کلیپش که آفتاب داره غروب می کنه و گوشه چشمم رو پاک می کنه و می خونه دستم از دست تو دور این شروع ماجراست... دیگه چیزی نمی مونه برای گفتن. 

۱ نظر: