۱۳۹۶ مهر ۲۴, دوشنبه

قال کارپه

 من آدمِ غریزه‌م. غریزه‌م بهم می‌گه تمام چیزایی که داری رو، بذار همین‌جا، و بگذر. عبور کن، بی‌حرف. دلم نمی‌خواد دوباره یه خونه رو با دستای خودم خفه کنم و روحی که توش دمیده‌م رو ازش بگیرم. کار بیهوده‌ایه. منطق‌ش درسته‌ها، اون حرمتی که نگه داشته نشده و اون خشم و اون عصبانیت و تمام اینا رو هم می‌فهمم، اما من این آدم نیستم. من آدم گذاشتن و گذشتن‌ام. این بار طبق غریزه‌م رفتار می‌کنم. زندگی بی‌ثبات‌تر و عجیب‌تر و بی‌ارزش‌تر از این حرفاست که آدم بخواد مدام به درست و غلط و منطقی و غیرمنطقی فکر کنه. یه‌هو چشم باز می‌کنی می‌بینی شدی باربرِ زندگی. نمی‌خوام باربر باشم. دلم می‌خواد اون‌قدر بی‌نیاز باشم و بی‌اهمیت باشه اشیا برام، که هر وقت لازم شد به اندازه‌ی یه چمدون بردارم و برم.

اون سبکی بار هستی، باید از همین‌جاها شروع شه. باید از همین جاها اجرایی شه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر