۱۳۹۶ اسفند ۱۲, شنبه

نه از رفتنشون مطمئنن و نه از برگشتن و نه از اومدن

برگشتم و موبایلمو از توی باکس مُهر و موم شده بهم تحویل دادن. یعنی توی اون گوشی انقدر چیز با ارزش هست که بزارنش توی قوطی و درش رو قفل کنن ؟ 

گوشی رو گرفتم و برام پیام اومده بود از اینکه اومدید ما مالیدمتون ممنونیم و یک مسیج از هاید که می تونی حرف بزنی؟
حتمن چیزای با ارزشی توی گوشی بوده که قفلش کردن!
- سلام بله. 

اینکه یک آدمی نمی خواد توی مسیر خوشحال قبلی لم بده و لذت ببره واقعا سرزنش کردن نداره. چون نمی خواد و انتخابش اینه. اینکه فکر می کنه هنوز عاشقه اما هیچ کاری نمی کنه هم به خودش ربط داره. اینکه طرف مقابل انقدر شجاعانه بگه تو خیلی خوبی بنظرم یک تصویر شفاف از آینه عقب بهت می دهو شاید یک جاهایی سنسور بوق بزنه که نه جانم! عقب تر نیا و من فردا مسافرم و خداحافز!

واقعا چه چیزهایی رومی زاریم توی جعبه وقفل می کنیم و کلیدش رو قورت می دیم؟ خوشحالیهای زندگی مونو یا دغدغه ها رو. 
برگشتم خونه. لباسامو در آوردم و روغن مالی فرور فتم توی تخت. عین نوشت تو هیچ وقت بس نیستی ساعت نه برسون خودت رو. دوستام مثل خودت خوبن. من؟ موهامو روغن زدم، چکمه هامو کشیدم بالا. دو کوچه به رسیدنم نوشتم میام. چرا؟ چون بعضی وقتها آدمها نه از رفتنشون مطمئنن و نه از برگشتن و نه از اومدن! مثل کسی که توی یک تخت بخوابه با کسی و هیچ وقت ندونه می خواسته یا نمی خواسته یا ادامه می ده یا نه. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر