دور میدون از ماشین که پیاده شد دیدم دلم میخواد این اتفاقات رو برای یکی بگم. زنگ زدم به ابر و ابر گفت هوم می فهمم سخته. شب که رفتم خونه دراز کشیدم روی تخت. دیدم آدمها چه حرفه ای میان توی زندگی آدم و غی حرفه ای می رن. کاش وایتکس بریزن روی رد رد اومدن و رفتنشون که هر دوش پاک شه. تموم شه. تموم شه. تموم شه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر