۱۳۹۷ مهر ۱۷, سه‌شنبه

هیلینگ

هیلینگ نجاتم داد. 
دو روز قبل از جراحی بیدار شدم و رفتم روی پل یک صبحانه خوردم و بعد رفتم آزمایش دادم به درخواست خودم. می دونستم باید یک چیزی توی بدنم تغییر کرده باشه. خیلی مطمئن دکترارو مجبور کردم آزمایش و اسکن مجدد کنن. خیلی مطمئن مثل کسی که توی دقیقه نود و هفت گل پیروزی می زنه روی تخت اسکن از نتیجه دلم می خواست لباسمو در بیارم و دور بیمارستان بدوم. 
نتیجه؟:
-همیشه اولین و اخرین کسی که بهش باید اعتماد کنم خودمم. 
- گاهی نا امیدی مثل یک سیاه دره ی تاریک می مونه که لازمه بری توش و تنهایی خودتو بغل کنی و هیلینگ کنی. 
- امروز فردای واقعی شد برام. 
حالم؟ بهترم. برگشتم پشت میز کار و زندگی و جلسه و مپینگ. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر