۱۳۹۷ دی ۱, شنبه

از شیخ فضل اله شمال خارج شوید

یه روزی بیاد که وقتی می پیچی توی همت قبل از بیلبورد تبلیغاتی بهنام بانی ، قبل از سازمان انتقال خون، قبل از برج میلاد یه راه خاکی باشه که تا حالا نبوده. یه جاده که اینور و اونورش درخته و پاییزش هیچ وقت تمومی نداره. تعجب کنم چرا ندیده بودمش تا الان؟ چرا نپیچیده بودم توش؟ واقعیه ؟ توهم زدم؟ نکنه به خاطر دوم دی هست. می خوام برم ببینم ته ش دریاچه داره؟ جاده ش رو به پایینه یا رو به بالا؟ شهر توش دیده می شه ؟ دوده داره؟ کسی هست؟ هس؟ هس؟ هس؟ صدام بپیچه توی جاده سه بار تکرار شه...|

جاده های جدیدی که هنوز آسفالت نشدن. ته ش یه خونه باشه که توش یکی منتظره آدم مونده. خیلی وقته توی خونه های شهر کسی منتظر کسی نیست. یا من ندیدمش لااقل... کسی که موهاش یک کم بلند تر از معموله . سازش جا مونده توی تراس پاییزیه تنها خونه ی جاده. 


نزدیک خونه شم. صدا بزنم... کسی اینجا هست؟ هس ؟ هس ؟ ... صندلیش داره تکون می خوره و کتابشو برعکس گذاشته تا صفحه شو گم نکنه. کسی که قبل از اینکه بگه من هستم، هستنش نمود واقعیت باشه... لولای در چوبی صدا بده... یکی بگه بالاخره دیدی جاده رو؟ اومدی ؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر