توی یه لحظه انقدر دلتنگ اینجا شدم که دلم خواست میز رو بهم بریزم. همه تلفنها و کارها رو فراموش کنم بیام اینجا بنویسم که دیروز به وقت حال من پاییز شد.
پاییز هر وقت حس بشه، شده. یعنی یه فصلیه که اصلا تقویم نداره. می فهمی یهو که تنت مورمور شد یا یهو حس می کنی می خوای سرما بخوری یا دلت میخواد تنت رو فرو کنی زیر پتو. همون وقتی که ملافه ها رو می شور یو همه چی رو رو به رنگ گرم تر می بری و شب برای خودت یه سوپ می زاری یعنی سلام پاییز.
یاد مجموعه عکسای سال نود و چهار افتادم با آرش به اسم سرخه. سلام آرش.
چی بنویسم؟ چی ننویسم؟ همین قدر که خیلی شلوغم و خیلی دلتنگ خانم زاناکس کافیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر