۱۴۰۳ اردیبهشت ۳۱, دوشنبه

 ازم پرسید می خوای به کی بگی ؟ 

گفتم بهش فکر نکردم

گفت می شه به من  بگی من خیلی وقته برای دیدنت حاضرم بیام 

 (من اما برای دیدن آدم ها انگار حاضر نیستم) سکوت کردم 



چند ساعت بعد داشتم جلسه قبل از استانبول رو جا به جا می کردم دیدم یکی که میاد اون یکی میره . یعنی  می تونستن برسن به هم توی فرودگاه جلسه کنن و منم نباشم . برای من نشستن سر این جلسه سختمه . خلاصه زندگی همینه

نوشتم همو ببینین جلسه کنین چون بعدش که هر دو بیاین و باشین احتمالا من رفتم 

نوشت نرو 



 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر