۱۴۰۳ خرداد ۶, یکشنبه

زن دیگه از اونجای زمان به بعد چی براش مهمه ؟ 

از چیا می ترسه ؟ از آینه روبروش ؟ 



ساعت چند دقیقه مونده به دوزاده ظهر . نیاوران

می گه چطور اینهمه چیز پیدا شده ؟ این با مختصات وضعیت سه ماه پیش اصلا همخونی نداره

خودش میدونه احتمالا 


ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه . جردن 

برام می گه دیگه احتمالش کم شده اما هیچ وقت احتمال هیچ نمی شه .ما برای برگردوندن شرایط تلاش می کنیم 

لباس می پوشه و می ره دو تا خیابون بالاتر پای دستگاه برای جابه جایی پول. اون حالا کمی پایینتر از احتمال زندگی می کنه و از زدن هر دکمه ایی شک داره . دکمه های دستگاه ای تی ام نا معتبر ترند یا دکمه های ادامه این زندگی ؟ 

دلش می خواست لباس لنین گلدار بلندشو که تا حالا نپوشیده بپوشه 

دلش می خواد دیگه برنگرده پای میز کار 

دلش می خواد خرید پروژه روبرو رو متوقف کنه 

دلش می خواد چند شب پیش عشق کوچولوش بخوابه 

دلش می خواد دیگه ننو رو نبینه 

دلش می خواد مجبور نشه به چشمای کسایی که دوسشون داره نگاه کنه و دروغ بگه 

دلش می خواد ثبور باشه 

دلش می خواد بدونه که دلش چی می خواد 

دلش می خواد بره کت با بی که بدونه تا کی 

دلش می خواد هاید رو بغل کنه 

دلش می خواد می تونست بنویسه برای کسی : نفسم به نفسای شما بنده 

دلش می خواست بند باشه اما نیست  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر