چمدونشو از روی ریل بر داشتم . چند وقت پیش نوشته بود چه سختشه برگرده کشورش گفتم یهو دیدی خودم بردمت .
حالا واقعا من اونو برده بودم و اون منو !
دم در اومده بودن استقبالش. دوست داشتم این مدل خوشامد گویی رو. آدرس هتلمو دادم تا منو برسونن . هتل خیلی دور بود و یه جای پرت وسط دریا .
انگار کسی که میخواد گم بشه اونجا اتاق بگیره که حتی رسپشنش رباتیکه .
تب داشتم و قبل پرواز برام دارو گرفته بود . ازش خواهش کردم برو و نمون نگران . جمله معروفم من خوبم برو !
خوب بودم برای نوع مراقب بودنش ، همزمان خوب نبودم برای نوع مراقب بودنش که نگرانم بود .
ماه رو توی اتاقم از پنجره میدیدم همون موقع یکی تکست داد چه صدلی شمس لنگرودی خوبه ؛ بی اینکه بدونه داشتم به صدای شمس نگاه میکردم .
چند دقیقه بعد تلفن زنگ زد . لطفا غذاتونو تحویل بگیرین .
پت تای وسط دریا نفرستاده بود ، که فرستاد !
از نظر روحی نیاز دارم وسط همون دریا باشم وتو نری !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر