داشتم مستقیم می رفتم. یک جا بی هوا و نرم پشت بازویم را گرفت و به طور مورب مرا کشید با خود به سرزمین دسرها و میوه ها. آنجا حس کردم دلم دیگر کال نیست. دلم رسیده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر