۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

او را هزار امید بود و هر هزار امید یارش بود

با همه چمدانها رسیدند خانه. افتاب از بین پرده های توسی و سفید خودش را ریخته بود در خانه. با خودشان نان سنگک آورده بودند. صبح زود باشد، خواب باشی. پاییزطور. از اتاقت بیایی بیرون ببینی یار رفته و با غارش برگشته و بساط نیمرو و ریحون و گوجه به راه کرده اند. هر از گاهی کاش کسی که رفته است، برگردد. کاش آدمی را هزار امید باشد در فرودگاه و هر هزار امید یارِ غار ِ آدمی باشد. کاش خانه آدم چشم و چراغش به دو نفری های این شکلی روشن شود. دو نفری هایی از جنس رسیدن. از جنس بی قید و شرط. از جنس نرفتن. از جنس عمیق ِ خواستن. و الله که چای آدم شیرین می شود به جان آدمی. 

۱ نظر:

  1. دیگری امیدش را ناامید کرده بود... حتی فرودگاه ها هم توان دیدن این همه نا امیدی را نداشتن، اما او یک چیز بیشتر نمیخواست... باشد کسی که هست و بماند حتی اگر فرودگاه جلویش بایستد

    پاسخحذف