۱۳۹۴ آبان ۲۳, شنبه

پشت پنجره ها


از تخت خارج شده. پرده را پس زده. بیرون هوا ابر و باران دارد. با خودم فکر می کنم یک روز می آیم اینجا و برف می بارد. می توانم زنگ بزنم به شهر خبر بدهم چند روز در برف می مانم و به دلخواه خودمبه شهر بر نمی گردم. می روم هیزم می آورم برای شب و از پشت این پنجره ها بین خودم و زندگی صلح را تراش می زنم. 

۲ نظر:

  1. از حال و هوای این روزهای وبلاگت خیلی خوشحالم. برای شما خوشحالم! :)

    پاسخحذف
  2. عکس این پست از وبلاگم رو با الهام از پشت پنجره‌های شما گرفتم. تقدیم به شما
    http://stillanjeer.blogspot.co.uk/2015/11/blog-post_17.html

    پاسخحذف