روی بُرد نوشت لندِد. آدم قلبش هم لند می کند به یکباره و فرو می ریزد توی سینه. قربون این تکنولوژی که نشون می ده کسی که آدم دوستش داره لند کرده و خاک بر سرش وقتی می نویسه پرید. پشت شیشه ایستادم تا پایین آمدنش را خوب ببینم. تکلیفم را با خودم مشخص کنم. بالاخره راه راه ریز آبی و جین خوشرنگ ِ جانم پیدا شد. لطفا همون لحظه ریپیت تا ابد. وقتی یک لحظه ای شبیه آرزوشه عادت داره لبش رو گاز می گیره و نگه می داره. انگار داره با همه وجودش رکورد می کنه صحنه رو. خوب ایستادم به تماشا. قلبم و مقداری دنیا فراموشی که از نظرم هورمونیست که کاش بی وقفه ترشح شود تکلیفم را روشن کرد و خلاص. من او را دوست داشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر