خوشگل ترین سوییت دنیا مال منه. امروز اینو صبح وقتی دراز کشیده بودم توی تخت فهمیدم. یادم افتاد اون روزی که آگهیش رو دیدم توی روزنامه 36 متر ذوق کردم و دوییدم برم ببینمش. من اولین نفر بودم رسیدم و بعد شد مثل صف سنگکی. خوب به قیافم نمی خورد می خوام و می تونم که سوییت بخرم. به طرف سپردم مال من تموم. سوییت هیچی نداشت اما همین که حموم و توالتش از هم جدا بود و جاشون معقول بودم برام عالی بود. همین که بدونم دارم توالت خودم رومی رم و نباید منتظر شم یکی دوشش تموم شه برام یک آپشن بود. یا برعکس وسط توالتم کسی دوشش نمی گیره. اصلا همین که روی قید زمان نیست برام هیچ کدومش عالیه از بس همیشه فکر کردم هر چی تند باشه همه چی بهتره. تند تند درس بخون . تند تند برو سرکار. تند تند برس به مقصد و تند تند برگرد. همین که صبح نور پخش می شه همه جای آشپزخونه و گلام حالشون با نور خوبه برام از دنیا بس نیست؟ همین که اتاق خوابم تراس داره و حمومم پایین تختمه خیلی لوکیشن خارق العاده ای هست. همین که می تونم از حموم برم جلوی در خونه لخت شمع روشن کنم برای دل خودم و کسی از توی چشمی منو نمی پاد و خر خودمه واحد برام عالیه. همین که هست برام خوبه. حالا بعدا می شه بزارمش روی ماشین سوییت بر ببرمش نوک یه برج مناسب سوارش کنم. خدارو چه دیدی شاید تکنولوژی همین کار رو کرد.
الان سوییت کابینتای سفید با لبه های فیلی داره. تخت و پرده ی فیلی داره و حالا که کفش پارکت فیلی نیست یا سفید خیلی دیگه برام دغدغه نیست. اون با من کنار اومده من با اون. امروز غنچه های لیلیوم سوییت باز شد و این آخرین خبره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر