میم برام نوشته از جئوف. که یه روزی توی آفیس مدیر استخر رزومه میم رو دیده گفته با خودش چه دختر باهوشی. دنیا چرخیده و چرخیده آوردتشون گذاشتشون حالا توی یه جا با هم کار کنن و دلشون قلاب شه بهم و حالا از توی تخت برام نوشته مگه می شه انقدر دنیا روی دور تند ببرتت توی بغل آدمی باشی که از دور فکر کردی دلت براش رفته؟
من؟
فکر می کنم هیچی نشد نداره. نباید بترسی و فقط بری و سرنح های دلت رو دنبال کنی. یاد بگیری کم کم صدای دنیای بیرونی رو که پر از قانون و باید و نباید و ترسه رو خاموش کنی و صدای قلبت رو بلند و بلند تر کنی تا گوش دنیا رو کر کنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر