۱۴۰۳ شهریور ۱۰, شنبه
۱۴۰۳ مرداد ۳۱, چهارشنبه
۱۴۰۳ مرداد ۲۷, شنبه
فکر کردم خانواده یعنی همین. همین شکل از ارتباط. هر نسبت و قومیت و خویشاوندی، معنی خانواده نیست. گاهی حتی والدین و خواهر ها و برادرهای آدم، خانواده اش نیستند. خانواده یعنی کسانی که بخاطر خویشانشان خود را تطبیق بدهند، در کمی و فزونی مشارکت داشته باشند، با هم حرف بزنند و سعی کنند هم را بفهمند، اصلا بخواهند که قلق گفت و گوی هم را یاد بگیرند. آنکه تواناتر است همیشه آن بالا نماند، بیاید پایین تر و با بقیه حرکت کند. هم را بلد بشوند، نیازهای هم را ببینند.
زن ها همیشه حواسشون هست به غذای قبل یا بعد از سکس. به مراقبت های قبل و هارمونی رایحه بادی اسپلش و عطر و بادی لوشن.
مردهایی دیدم که حواسشون بوده به اینکه چند دقیقه بعد از حموم وقتی هنوز مو خیسه و هنوز خیلی خشک نیست مون بلان مشکی را روی موها و نبض گاه ها خالی کنن.
مردهایی ددیم که به رنگ و بو و تمیزی و خنکی ملحفه های تخت مورد طبع و سلیقه ی زن هم فکر کردن. می خواستن همه چیز به ارگاسم نزدیکتر باشه .
زن یا مرد از یک جایی به بعد هر کدام به لذت بیشتر بردن توامان شان فکر کردن بازی را بهتر تمام کردن و اونجایی که وقت سکون و کم شدن نورها و حتی کمی خواب و لختی تن رسیده، هول رفتن نبودن و دلشون توی زمین بازی همینطور پت و پهن بوده .
حالا همین را بردار ببر توی شهر کوچیکی نزدیک ال سالوادور، بعد از ساعتها موج سواری و خستگی تن . یک میز کنج اتاق بزار با دو شات ویسکی . زمان ؟ حوالی هفت و نیم غروب . نزدیک دریا . با کمی صدای موج ها و آدمهایی که بیرون در انتظار دیدن غروبن. غروب ساکن اتاق و آسمون بیرونه .
۱۴۰۳ مرداد ۲۲, دوشنبه
خوبه. کلاب می ره. سکس می کنه. خودشو می فهمه. دلش کمتر برای بقیه می سوزه. چاک زندگی رو در حقیقت پیدا کرده.
همینطوری راه می ره وسط خیابون و توی آفتاب منو می گیره. چی توی سرش گذشته که منو گرفته. می گه یه روزی که یه اتفاقی بیفته می تونم بهت بگم دیگه غصه هیچی رو نخور.
با خودم فکر می کنم یعنی ته کلاب و سکس و آفتاب و آزادیش این بود ؟ که اگه یه اتفاقی بیفته زنگ بزنه به من اینو بگه ؟ اصلا مگه اون خبر داره از من ؟
از خوبیهای مرگ
آدم خیالش راحت میشه باباش که مُرد دیگه رابطه کاملا یک طرفه و انتزاعی می شه جلو بره .
کی به کیه ؟